به روح خودتان اجازه تجلی بدهید
قانون ۲ : قانون روح
اجازه دهید راجع به ترس صحبت کنیم.
ترس یک احساس بیفایده است. واژهی ترس را به معنای گواهی نادرست برای واقعیتی آشکار تلقی کنید. این، یعنی وقتی از انجام کاری میترسید به این دلیل است که چیزی به چشمها و گوشهای شما دروغ میگوید و میخواهد به شما بباوراند که ابزار رسیدن به هدف و دستیابی به موفقیت در زندگیتان را ندارید.
ترس نوعی پیشگویی دروغین خودساخته است. نزدیکترین راهی است که شیطان از آن میتواند وارد زندگیتان شود و خرابی بهجای بگذارد و باعث درماندگی و بدبختی شما شود.
البته، درست مثل همهی اموری که به قوانین تفکر مربوط میشوند، شما باید انتخاب کنید که آیا میخواهید ترس به یکی از جنبههای زندگی شما تبدیل شود؟ اگر این کار را بکنید، میتوانید نتایج فاجعهبار آن را در زندگیتان مشاهده کنید. انتخاب با شماست …
درست همانطور که وقتی در پی اعتماد و توکل به خداوند، به نتایج عالی و درخشان آن در زندگیتان میرسید، ترس نیز درد و رنج و ستیز به زندگیتان میآورد؛ چون مانع میشود که در جهت منافعتان کاری صورت دهید و رؤیای خدای متعال را تحقق بخشید. ولی این هنوز بزرگترین تأثیر ترس نیست!
ویرانگرترین تأثیر ترس، در ذهن شکل میگیرد:
ذهن براثر تأثیر قویترین القایی که دریافت میدارد، عمل میکند
هر چه بر آن تمرکز میکنید همان چیزی است که به وجود خواهد آمد.
راز این است: باید بر آنچه از روح شما میآید تمرکز داشته باشید تا بتوانید القائاتی را که در ذهن شما تأثیر میگذارند مهار کنید، در غیر این صورت قربانی آن دسته از القائات منفی خواهید شد که از ذهنتان و از دنیای پیرامونتان تراوش میکند.
تاکنون چه چیز را به ذهنتان القاء کردهاید؟ ترس و نگرانی را؟ یا اعتماد و ایمان را؟ هر فکری که بر ذهن شما تسلط داشته باشد، (منظور افکار غالب که همان باورهای ذهن هستند) همان را به بودن فرامیخوانید و هر باوری عاقبت روزی وجود خارجی پیدا میکند و تجسم مییابد. اگر در فقر و درماندگی و تنگدستی زندگی میکنید، شاید به این دلیل باشد که در تجلی مادی و عینی ترسهایتان زندگی میکنید؟
روح را در کجا مسدود میکنید؟
وقتی ذهنتان را به روی مقصود و هدف خدا باز میکنید، در ساحت روح عمل میکنید و آنگاه رسیدن به خوشبختی و کامیابی و دست یافتن به فرصتی که در زندگیتان آرزویش را دارید، برایتان بسیار آسانتر خواهد شد.
لازمهی این کار این است که در قدم اول ذهن خودتان را از زبالهها تخلیه و پاکسازی کنید. یک ذهن شلوغ به شما اجازه زندگی در ساحت روح را نمیدهد.


آنگاه متوجه می شوید که روح نیروی رقم زنندهی اصلی است؛ روح وجود دارد تا در این سطح مادی باعث تجلی شود.
بنابراین وقتی بدون ترس و با جسارت تمام، در ساحت روح عمل میکنید،
برای ایجاد نتیجهای که در طلبش هستید، نیاز به کار کردن اضافی و تقلای بی مورد ندارید.
روح، آن را برای شما فراهم میکند.
بهظاهر، پول و فرصت مالی بدون هیچ تلاشی در دسترس شما قرار میگیرد، چون وقتی تمام موانع را از سر راه روح بردارید و به آن اجازه دهید از طریق شما کار کند، مانند این است که رودخانهای از بخت و اقبال مساعد همان لحظه بهسوی شما سرازیر شود.
ولی زمانی که کشمکش میکنید چطور؟ آنوقت چه؟ خوب، این یعنی شاید اجازه دادهاید نگرانی به افکارتان رخنه کند. وقتی برای تجلی خواستههایتان تقلا میکنید، یا زمانی که در زندگیتان فقط دچار دشواریهای ناخواسته میشوید، از این سرچشمه میگیرد که باهدف روح در جنگی درونی هستید!


نگرانی، ترس و شک و دودلی، وجود همه اینها در ذهنتان یعنی به خداوند میگویید که به او اعتماد ندارید!
نفس شما بر سر راه هدف خدا خودنمایی میکند و با آن ضدیت دارد. انگار میگویید: خدا جان صبر کن، من میدانم که چگونه میتوان این کار را بهتر انجام داد.
اجازه دهید نکتهی مهمی را به شما بگویم:
حماقت محض است که از خدا بپرسید چگونه میخواهد برکات و رحمت خودش را در زندگی شما تجلی ببخشد.
حتی احمقانهتر از آن این است که سعی کنید به خدا بگویید چگونهاین کار را انجام دهد!!!
خداوند میخواهد شما را بهعنوان مجرایی برای تجلی روی زمین به کار بگیرد. او نمیخواهد به او بگویید چگونه خدایی کند. نگرانی، ترس و شک؛ وجود اینها در شما یعنی به خدا میگویید به او اعتماد ندارید. خداوند میخواهد به او توکل کنید. وقتی نگران یا دچار تردید هستید، راه روح را مسدود میکنید. نگرانی، تجلی روح را میخشکاند. هر چیزی جریانی دارد، ولی تنش، ترس، اضطراب و… آن جریان را مسدود میکنند.

بهتر بگوییم:
نگرانی، مراقبهای است در جهت اشتباه. در جهت عدم اتصال به جان جهان
تقلا و ستیز، شیوههایی است برای اینکه به شما بیاموزد منیت خودتان را رها کنید و از انسداد روحی که از طریق شما کار میکند بپرهیزید، چه تفسیر زیبایی!
وقتی دچار تقلا و ستیز میشوید، این احساسات را اینگونه تفسیر کنید که میخواهند به یادتان بیاورند که از جنگ کردن بپرهیزید، به خدا اعتماد کنید، سکان زندگیتان را به دست او بدهید و بگذارید آن را براند و هدایت کند. آیا امور در زندگیتان متجلی نمیشوند؟ کجا ممکن است راه روح را مسدود کرده باشید؟
قدرت نامگذاری
در بخشهای بعدی این سریال (قوانین الهی چگونه کار میکند؟) نگاهی دقیقتر به این موضوع میاندازیم، ولی ذکر آن در اینجا بسیار اهمیت دارد.
بخشی از قانون روح، قدرت نامگذاری است. راز و قدرت زندگی، دانستن نام است، اینکه شما چه کسی هستید و چه میخواهید. منظور از نام، یک توجه واضح و خالص می باشد.

این یک باور باستانی است:
بهمحض اینکه نام حقیقی چیزی را بدانید میتوانید ماهیت آن را بیان کنید و بر آن فرمانبرانید.
نام هر چیز، اولین و اساسیترین بیان روح آن است. وقتی میخواهید در ساحت روح زندگی کنید، نخست باید نام هر چه را که میخواهید در این دنیا به تجلی برسانید، بدانید.
(دقت کنید که در تلهی روشهای اشتباهی که تحت عناوین هدفگذاری رواج پیداکرده است نیفتید، چراکه اکثر این متدهای هدفگذاری، دقیقاً مسیر روح شما را سد میکنند)
این مربوط میشود به مفهوم ابراز «من هستم» شما و سهیم شدن در طبیعت الهیتان؛ و حتی فراتر از آن.
همچنین شما باید آن چیزهایی را که میخواهید، در کانون توجهتان (و ذهن تربیتشده خودتان) نام ببرید. این کار باعث میشود آنها را در ذهن خود تثبیت کنید و به روح اجازه دهید برای تجلی آنها درواقعیت مادی، دستبهکار شود. تجلی آن ممکن است طول بکشد ولی اگر صبور باشید، خواهد رسید، البته انتظار و صبوری زمانی معنا میدهد که در مسیر درستی باشیم! به یاد داشته باشید از خدا نپرسید که چقدر زمان میخواهد. فقط اطمینان داشته باشید که خواهد رسید.
آیا اسامی آن چیزهایی را که میخواهید در زندگیتان به تجلی برسانید میدانید؟ اگر نمیدانید لازم است همین امروز راجع به آنها فکر کنید، همین حالا.
یک هشدار جدی:
یکی از تلههای منیت، ندای زیادهخواهی و بیشتر داشتن است.
(در جلسه پنجم دوره پاکسازی ۳ گانه مفصل در این مورد صحبت کردهایم)، اما بهطور مختصر، خواستن و بیشتر داشتن بهخودیخود اصلاً نفی نمیشود، اتفاقاً برعکس، بسیار امر مقدسی بهحساب میآید، اما همین خواستن مقدس زمانی همهچیز را به هم میریزد که از جایگاه منیت و زیادهخواهی نفس بلند شود!
به همین دلیل قبل از خواستن از جایگاه روح، لازم هست ابتدا تلههای منیت را خنثی و پاکسازی نفس کنیم
بندگیتان را در آغوش بگیرید
زمانی که بهطور کامل درک کنیم خدا از ما چه میخواهد و چگونه باید خواستهی او را تجلیبخشیم، تبدیل به چیز دیگری میشویم: وارثان خداوند، متصلین!
وقتی بهراستی بندهای مقرب شوید، آنگاه همهی کائنات و مخلوقات، منتظر این هستند تا در تصرف شما درآیند.
وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ
و آنچه در آسمانها و زمین است تمام را مسخر شما گردانید
فقط کافی است به این جایگاه و مرتبه برسید تا این تسخیر ممکن شود.
جدایی از خدا ممکن نیست. همهچیز در آن آگاهی لایتناهی جای دارد. تنها در ذهن و منیت شماست که جدایی از پروردگار شدنی خواهد بود. این تنها گناهی است که در این دنیا وجود دارد. وقتی در راستای تقرب الهی گام بردارید، به این درک میرسید که همهچیز در درون است نه در بیرون.
خداوند راه را پیش پایتان قرار میدهد و قوانینی را خلق میکند که از آن طریق بتوانید موفق شوید، ولی انتخاب راه را به عهدهی خودتان میگذارد، اگر غیرازاین بود شما را انسان خلق نمیکرد بلکه به شکل عروسک میآفرید. انتخاب، یعنی اقتدار و شما باید خطر یک انتخاب اشتباه را بپذیرید تا به اقتدار برسید. انتخاب کردن و سروکار داشتن با اوضاعواحوال، شیوهای است که از آن طریق میفهمید بهعنوان مخلوق، چه کسی هستید. تا واقعیتی نباشد، تجلی نخواهد بود.
قانون دوم از قوانین کیهان : قانون روح
اصل هر چه که هست، روح است. روح، جوهرهی شماست، نه شخصیت شما. شخصیت آن چیزی است که در فهم شما جای دارد و فهم شما میتواند در ارادهی الهی تشکیک کند. وقتی از روی فهم خودتان عمل میکنید، خودتان را جدا از خداوند میبینید. وقتی در ساحت روح عمل میکنید، با خداوند یکی میشوید.
قانون روح این است:

دوستان هم ارتعاشم، به دلیل پیوستگی این آگاهی
اگر هنوز قانون اول رو مطالعه نکردین، قبل از ادامه ی این قسمت، حتما از اولین قانون شروع کنین
خداوند آگاهی خالص است؛ به همین دلیل است که خلقت صورت گرفته است.
هدف روح، همیشه، تجلی است، ولی روح هیچ خویشتن فیزیکی و مادی ندارد، پس نمیتواند فقط بهواسطهی خودش به تجلی برسد. روح اهدافی دارد؛ ایستا نیست. ولی تنها راهی که روح میتواند تجلی یابد از طریق ماست.
روح بهپیش میرود و آیندهای دارد، ولی باید آن را از طریق موجوداتی که در سیر تکامل هستند تجلی بخشد؛ من و شما.
حقیقت این است که فقط انسان میتواند خلقت را بهپیش ببرد. فقط انسانی که در ساحت روح عمل میکند میداند که در جهان خلقت چه کند. اینجاست که تفاوت «بودن» و «شدن» وارد داستان میشود.

این یعنی هدف انسان این است که مجرایی برای روح باشد. این واقعیتی عظیم و تکاندهنده است، امری است که باید آن را بسیار جدی بگیرید
وقتی روح برای ابراز خودش هیچ موجودی را بهعنوان مجرای عمل نیابد، در «بودن» خود متوقف میماند. ولی وقتی روح از طریق مجرایی – یعنی زن یا مردی که در برابر ارادهی خدا مطیع و با ندای خداوند هماهنگ است – خود را ابراز میکند، میتواند از «بودن» به «شدن» برسد. ما نیز میتوانیم از «بودن» به «شدن» برسیم. روح از طریق ما به «شدن» میرسد.
برعکس این قضیه نیز درست است. همهچیز اشتیاق «شدن» دارد، ولی برای این کار باید روح شود. تا زمانی که روح نشدهاید و «من هستم» خود را ابراز نکردهاید، فقط در مرحلهی بودن هستید. شما ایستا هستید و در طرح الهی دخالتی ندارید. ولی وقتی تبدیل به روح میشوید آغاز به «شدن» میکنید. رو به تکامل میگذارید، بهپیش میروید، خلق میکنید و آن موهبتهایی را که خداوند پیشازاین در آیندهی شما قرار داده است بهسوی خودتان میکشانید.

شما روح سخنگو هستید

وقتی به این نکته برسید، حقیقت حتی برایتان شگفتانگیزتر میشود. وقتی ذهنتان را به جایگاهی از آرامش و سکوت میرسانید خداوند با شما سخن میگوید. در حقیقت این همان چیزی است که شما هستید:
شما روح سخنگو هستید که در حال گذر از «بودن» به «شدن» است
شما روحی سخنگو هستید که با خداوند سنخیتی عجیب و نزدیک دارید. خداوند خالق روح است، روحی که آنقدر باعظمت و باکرامت است که خداوند آن را به خودش نسبت میدهد. جسم شما فقط مجرایی برای روح شماست که به ذهن، شخصیت و جسم شما اجازه میدهد به آن روح شکل بدهند و آن را به مرحلهی «شدن» هدایت کنند. شما یک موجود نورانی هستید که وجودش از این ردا و خلعت جسمانی موقت که بر دوشتان انداختهاید، فراتر میرود.
آن روح، پیشاپیش، در شما حضور دارد؛ این منبع عظیم و خلاق در انتظار شماست تا آن را کشف کنید. از آن زمانی که شما متولد شدهاید، بوده است. در هنگام تولدتان، روح شما خودش را در درون شما مجسم و در جسمتان حلول کرده است.
در آن لحظه، روحی که در درون شما ساکن است از «بودن» به «شدن» رسیده است. این همانجایی است که سفر روح شما و سفر خود شما آغاز میشود. شما همیشه نسبت به تجلیتان در جایگاه روح در حرکت هستید، چه بهسوی آن و چه دور از آن.
آگروبا در فرهنگ تبتی ها ، مفهوم جالبی دارد
پیشنهاد میکنم این پست را در اینستاگرام ببینید تا با نگرش سفر زندگی و مسافر بودن بهتر آشنا شوید
همهچیز، در واقع یک چیز است! یک آگاهی …
ما بهطور دقیقتر و با جزئیات بیشتر در جلسه یازدهم دوره پاکسازی سه گانه، پیرامون این آگاهی صحبت کردهایم (تلاقی علم و معنویت). بنابراین اینجا بهاختصار ذکر میکنیم.
کیمیاگران دوران باستان، میگفتند جهان از چهارعنصر اصلی ساختهشده است – هوا، خاک، آتش و آب – به همراه یک عنصر نادیدنی به نام اثیر که همهچیز را به یکدیگر پیوند میدهد. آنان بیشتر ازآنچه در تصورشان میگنجید درست میگفتند:
یک آگاهی ناب و یک هوشمندی مطلق در پس همهچیز حضور دارد. این جوهرهی بیشکل همان عنصر نادیدنی است که در این سطح فیزیکی و مادی، همهچیز بر اساس آن ساختهشده است. درست همانطور که وقتی یک جسم جامد را لمس میکنید، در حقیقت در حال تفسیر ارتعاشی هستید که از جوهرهی بیشکل ساختهشده است.
نیرویی غیرقابلاندازهگیری، غیرقابل بیان در جهان وجود دارد که شمنها آن را نیت میخوانند
و همهچیز، هرآن چه که در سراسر گیتی وجود دارد با یک حلقه رابط به آن پیوسته است
– کارلوس کاستاندا
شما همیشه از اندیشه (انرژی) بهسوی شکل (ماده) در حرکت هستید. کلمه یعنی خلقت و روح همیشه برای یافتن شکل در حال حرکت است و میخواهد مجرایی برای تجلی خویش بیابد. آن مجرا، شما هستید که به کلمه، تجلی بخشیدهاید؛ یعنی همان قدرت خلقت پروردگار.
کلمه ازلی است و اندیشه، زمان را به «بودن»، فراخوانده است. به همین ترتیب، شما از طریق روح، از کلمه به شاکله حرکت کردهاید. یعنی قبل از آنکه بتوانید یک میلیارد تومان را شکل بدهید باید مانند یک ثروتمند فکر کنید؛ البته افکار ثروتمندانه موقتی کارایی ندارد، باید قسمتی از حالت وجودی شما بشود. همهچیز با اندیشیدن آغاز میشود و در شاکله پایان مییابد. شما زمانی فقط و فقط اندیشهی پدر و مادرتان بودید و سپس شکل یافتید.

وقتی میگویم همهچیز آگاهی است منظورم همهچیز است،
هر چه که میخورید، لمس میکنید، میبینید، میشنوید یا میپوشید، آگاهی است که لباس انرژی را بر تن کرده است
شاید چیزی هنوز در هیچ شکلی وجود نداشته باشد، ولی اگر آن را اندیشیده باشید در آن جوهره بیشکل وجود دارد. این قدرت باورنکردنی اندیشه است. راههای بیشماری برای ابراز آن آگاهی وجود دارد ولی فقط یک قدرت بینهایت، منبع و الهامبخش اصلی همهچیز است: خدا، آن آگاهی بینهایت.
پول را هم میتوان انرژی خالص دانست. در اصل، پول خالصترین شکل انرژی در عمل است. پول قدرت تغییر است و به همین دلیل است که باعث تجلی روح میشود: تا روح، خود را از طریق تغییر کردن ابراز کند. به من بگویید کدام تغییر بدون پول میسر است؟ وقتی تغییری در دنیا میبینیم در حقیقت در حال مشاهدهی تأثیر پول هستیم. پول، اندیشه را به شکل تبدیل میکند. پول ابزاری است برای تجلی روح در قلمرو مادی. بالاترین شکل پول، «من هستم» است. وقتی میگویید «من پول هستم»، پول را بهسوی خود میکشانید. منظور این است شما یک منبع انرژی هستید، پول هم در اصل انرژی است، پس شما درواقع این انرژی و شکلدهندهی آن هستید.
باید جسارت این را داشته باشید که بگویید همهچیز روح و انرژی و آگاهی است و از آن قلمروی نادیدنی، آن را به دست آورید. باید به غیب ایمان داشته باشید. ایمان به غیب، یکی از ویژگی های انسان های باتقواست که در کتاب آسمانی قرآن ذکر شده است:
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب (سروه بقره – آیه ۳)
وقتی این کار را بکنید همهی درها به رویتان باز میشود. آنگاه میتوانید بدون آنکه در فکر هیچ پاداشی باشید، بدهید و بدون نگرانی در مورد پول، خلق کنید. فقط و فقط در ساحت روح عمل خواهید کرد درحالیکه با ندای خدا در درونتان الهام گرفتهاید. آنچه را بیش از همه میخواهید، تجلی خواهید بخشید.
به همین دلیل است که کسانی که بهواقع در ساحت روح عمل میکنند مردمان حریصی نیستند. وقتی تصدیق میکنید که همهچیز روح است، دیگر طمعی ندارید چراکه با این نگرش به منبع فراوانی متصل میشوید. کسی که طمع دارد باور کمبود دارد! ولی وقتی روح، شما را هدایت کند، دیگر نیازی نیست برآورده شدن خواستههایتان را در گرو شرایط و عوامل بیرونی بدانید یا کاسه گدایی بساط کنید، چراکه عمیقاً به منبع اصلی آفرینش متصل میشوید. اینجاست که معنای عمیق این جمله ناب را درک میکنید:
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ (سوره زمر – آیه ۳۶)
پس بهاینترتیب آنچه را میخواهید، متجلی میکنید.
این همان چیزی است که من آن را رسیدن به ریشهی فراوانی میخوانم و در بیانی بهتر: وقتی به ریشه برسید، میوه آن را به دست میآورید.
منافع عمل در ساحت روح
عاقبت، لطف و رحمت خدا شامل حال کسانی میشود که با پاکسازی خود از منیت، روح را در برمیگیرند و بر طبق شهود و الهامات روح عمل میکنند. شاید اوضاعواحوال و مشکلات، باعث شود برای مدتی فراموش کنید که روح هستید. فراز و نشیبهای زندگی ممکن است باعث شوند احساس کنید سرشار از تردید و نگرانی شدهاید. این طبیعی است، ولی مهم است به خاطر داشته باشید که چه کسی و چه هستید؛ و ابراز کنید که چه کسی و چه هستید. به خاطر داشته باشید که شما یک روح هستید. همینکه به خودتان یادآوری کنید که روح هستید، آنگاه میتوانید این جهان را عوض کنید. عمل در ساحت روح منافع بسیار دیگری نیز دارد

قدرت این را به دست میآورید تا تصور کنید، بسازید و تجلی بخشید. هیچ مخلوق دیگری در این دنیا چنین قدرت خدا گونهای ندارد.
آیا میخواهید نوع جدیدی از یک موتور اتومبیل را اختراع کنید؟ پس آن را تصور کنید و این کار را انجام دهید؟ آیا میخواهید موسیقیای بسازید که ملتها را تحت تأثیر قرار دهد و برای شما و خانوادهتان ثروت به ارمغان بیاورد؟ آن را تصور کنید و انجامش دهید. اندیشهها مثل حسابجاری شما هستند و ثروت میآفرینند. وقتی روح میشوید، اندیشهها از سوی خدا میآیند.
البته یادتان باشد که تخیل و تصور زمانی قدرت آفرینش در راستای روح را دارند که تطهیر و پاکسازی شده باشند، وگرنه همین قدرت میتواند در اختیار منیت شما قرار بگیرد و همهچیز را به هم بریزد.

آنگاه دیگر خشمگین نخواهید شد و شهامتتان را از دست نخواهید داد. روح این هیجاناتی را که از تنش و اضطراب ناشی میشوند و شما را از مسیر رسیدن به هدفتان خارج میکنند، حس نمیکند. روح فقط هست. وقتی در ساحت روح عمل میکنید نمیترسید که مبادا در جهت اشتباه گام بردارید یا خواستههایتان برآورده نشوند. وقتی روح، شما را هدایت کند، دیگر محال است آن چیزهایی را که میخواهید، به دست نیاورید.

تبدیل به «تغییردهنده» میشوید. وقتی مسیح یهودیان کنیسه را به خشم آورد، آنان مسیح را به نوک تپهای بردند تا او را از آن بالا بر روی صخرهها رها کنند تا بمیرد، ولی مسیح از میان آنان گذشت و به راهش ادامه داد. چگونه این کار را کرد؟ چون او روح بود و میتوانست از خلال هر چیزی بگذرد بدون اینکه بتوانند او را لمس کنند. شما نیز میتوانید چنین کاری انجام دهید. همیشه کسی هست که بخواهد شما را از دور خارج کند، ولی وقتی درک کنید که روح هستید، آنگاه قادر خواهید بود تا راه خودتان را بروید و هیچکس نمیتواند شما را از حرکت بازدارد. نگران خشم مردم نباشید.

هشدار! وقتی به مردم میگویید که شما روح هستید، بسیاری خشمگین خواهند شد؛ و حتی فراتر از آن، وقتی در زندگیتان آغاز به تجلی بخشیدن آرزوها و موفقیتی میکنید که آنان حسرتش را دارند، از شما منزجر خواهند شد. اشخاص حقیر و پست همیشه از خوشاقبالی و خوشبختی دیگران خشمگین میشوند. همچنین کسانی که اشخاص بدی نیستند ولی قوانین و مشیتهای الهی را درک نمیکنند، وقتی شما به سطوح بالاتری از آگاهی دستیابید از شما خواهند رنجید. وقتی هم که بخواهید با جهالت مردم مقابله کنید خشم آنان را افزودهاید. ولی به شما میگویم که مهم نیست که تبعیت از قانون روح آنان را خشمگین کند. تعجب نکنید. مردم همیشه شما را مثل مسیح به نوک تپه میبرند؛ ولی شما همیشه باید از میان ایشان عبور کنید و راه خودتان را بروید. درگیر ترس و خشم آنان نشوید. شما همیشه مورد آزمایش قرار میگیرید تا معلوم شود آیا راه آنان را دنبال میکنید یا راه خدا را.
ستیز و کشمکش، تنها به یادتان میاندازد که راه خدا، تنها راه دستیابی به توان بالقوهتان است. از کشمکش برای بازگشت به آرامش سود ببرید
همینکه «الف» را بفهمید درک خواهید کرد که چگونه به «ب» حرکت کنید. اجاره بدهید جریان تکامل شما را با خود به پیش ببرد. همینکه سفر را درک کنید، تبدیل به مسافر میشوید. این مسیری روحبخش، سفری دل انگیز و فوقالعاده برای زندگی و انجام اوامر الهی است.

مشتاق نظرات و کامنت های زیبای شما در قسمت دیدگاهها هستم | بهزاد حسینی
